جدول جو
جدول جو

معنی لپر زدن - جستجوی لغت در جدول جو

لپر زدن
(سَ گُشُ دَ)
لب پر زدن. با موج خرد در آوندی یا حوضی آب به دفعات بیرون ریختن. رجوع به لب پر زدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشر زدن
تصویر تشر زدن
به حالت تشر با کسی حرف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاف زدن
تصویر لاف زدن
خودستایی کردن، دعوی زیاده از حد کردن، برای مثال دوست مشمار آنکه در نعمت زند / لاف یاری و برادرخواندگی (سعدی - ۷۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر زدن
تصویر پر زدن
بال و پر بر هم زدن پرنده، پرواز کردن، پریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لول زدن
تصویر لول زدن
در جای خود جنبیدن و پیچ خوردن، لولیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لگد زدن
تصویر لگد زدن
با پا به کسی یا چیزی زدن، لگد انداختن ستور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جار زدن
تصویر جار زدن
مطلبی را با آواز بلند اطلاع دادن، جار کشیدن
کنایه از فاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پره زدن
تصویر پره زدن
حلقه زدن، دایره وار ایستادن مردم یا لشکریان، پره بستن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ رَ زَ)
پریدن، چنانکه مرغی.
- دل برای چیزی یا کسی پرزدن، سخت عظیم آرزومند او بودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از کار زدن
تصویر کار زدن
استعمال کردن بکار بردن بکار زدن
فرهنگ لغت هوشیار
دست بچهره و اعضای بدن زنی کشیدن ملاعبه لاسیدن، ملامسه کردن و ملاعبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طپق زدن
تصویر طپق زدن
نادرست نویسی تیغ زدن کند زبانی تپق زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبر زدن
تصویر صبر زدن
شنوشه زدن (شنوشه عطسه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرر زدن
تصویر ضرر زدن
ضرر وارد کردن زیان رسانیدن: باو ضرر زد
فرهنگ لغت هوشیار
سرخه زدن به ناخن مالیدن لاک. یا لاک زدن ناخن. لاک را روی ناخن مالیدن، اندودن ناخن به لاک
فرهنگ لغت هوشیار
خودستایی کردن: این لافی نیست که میزنم و بارنامه نیست که میکنم بلکه عذری است که بسبب این تاریخ میخواهم، دعوی باطل کردن: برگ بی برگی نداری لاف درویشی مزن، (سنائی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
با پا زدن (خواه انسان باشد و خواه حیوان) جفتک انداختن اسکیزه کردن، با لگد زدن به بخت خود. بر خلاف مصلحت و سود خویش اقدامی کردن از امرا سودمند در گذشتن، یا لگد زدن تفنگ یا مسلسل. فشار آوردن قنداق آن بر شانه و سینه و تیر انداز به هنگام در کردن تیر. یا لگد زدن در کاری. بر هم زدن کاری را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکه زدن
تصویر لکه زدن
پیاده راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فور زدن
تصویر فور زدن
تریاک کشیدن با وافور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سور زدن
تصویر سور زدن
به مهمانی رفتن سور خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تپغ زدن کند زبانی تپق زدن زبان کسی. گرفته شدن زبان او نادرست ادا کردن کلمات: (فلانی زبانش تپق زده بجای طفل (طلف) گفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار زدن
تصویر تار زدن
نواختن تار (آلت موسیقی)، فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری زدن
تصویر پری زدن
پریدن پرواز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بهم کوفتن مرغ بالهای خود را بسرعت (مخصوصا پس ازذبح)، مردن جوانی ناگهان و بدون کسالت مزمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشر زدن
تصویر تشر زدن
توپیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دار زدن
تصویر دار زدن
بر دار کردن به صلیب آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگر زدن
تصویر چگر زدن
نواختن چگر چگر نواختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپه زدن
تصویر چپه زدن
دست زدن، کف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
بانگیدن بانگ زدن به آواز بلند درکویها و برزنها امری را به اطلاع عموم رسانیدن ندا در دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور زدن
تصویر زور زدن
بکار بردن زور و نیرو فعالیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور زدن
تصویر دور زدن
گردیدن چرخ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
با دست روی سر زدن در موقع پریشانی و بدبختی، باخر رسانیدن چیزی را، موافقت کردن با چیزی، فکری و خیالی غفله در سر کسی آمدن: (فلانی بسرش زد که آن کار را بکند)، دیوانه شدن: بسرش زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لپرزدن
تصویر لپرزدن
با موج خرد در آوندی یا حوضی آب بدفعات بیرون ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لول زدن
تصویر لول زدن
لول خوردن لولیدن
فرهنگ لغت هوشیار